جدول جو
جدول جو

معنی تاغ تاغ - جستجوی لغت در جدول جو

تاغ تاغ
تاغ و توغ، حکایت صوت نعل کفش و مانند آن
لغت نامه دهخدا
تاغ تاغ
صدای بهم خوردن دو چیز، تغ تغ
تصویری از تاغ تاغ
تصویر تاغ تاغ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واغ واغ
تصویر واغ واغ
واق واق، صدای سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تام تام
تصویر تام تام
نوعی ساز، صفحۀ فلزی گرد که آن را آویزان می کنند و با چکش می نوازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تار تار
تصویر تار تار
پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه، ریش ریش، قاچ قاچ، ریز ریز، لخت لخت، شرحه شرحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاپ تاپ
تصویر تاپ تاپ
صدایی که از کوبیدن دست به چیزی میان تهی برخیزد
فرهنگ فارسی عمید
(غِ)
قریه ای است پنج فرسنگی مشرق برازجان. (از فارس نامۀ ناصری). در فرهنگ جغرافیایی آمده است: دهی است جزء دهستان گیلکان بخش برازجان شهرستان بوشهر که در 21 هزارگزی خاور برازجان در دامنۀ جنوب باختری کوه گیسکان در جلگه واقع است، ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 381 سکنه و آب آن ازچشمه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و مرکبات و بادام و گردو و شغل مردمش زراعت و قالی و گلیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دارای نشانها و لکه ها و خطوط برنگی خلاف رنگ متن
لغت نامه دهخدا
تاغ تاغ، آواز بلند نعل کفش و نعل اسب گاه رفتن، آواز برهم خوردن چیزی
لغت نامه دهخدا
نخ نخ، رشته رشته:
او مست بود و دست به ریشم دراز کرد
برکند تای تای و پراکند تارتار،
سوزنی،
رجوع به تای شود
لغت نامه دهخدا
نام آواز زدن کف دست بر متکا یا بر بالشت یا بر پشت کسی و مانند آن،
لغت نامه دهخدا
خداوند تاج، (آنندراج)، خداوند و خواجه، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نوعی از آلات موسیقی ضربی است که منشاء آن از چین است و عبارت از یک صفحۀ فلزی دایره شکل است که بطور عمودی بر پایه ای آویخته شده است و با چکش چوبی بر آن نوازند
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
پرتوافکن، نورافشاننده:
ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب
تو بمثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
آواز نعل درشت، کوفتن پتک و مانند آن
لغت نامه دهخدا
بانگ و آواز کلاغ را گویند، (برهان) (غیاث اللغه)، بانگ و مشغلۀ کلاغ، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی) (اوبهی)، بانگ کلاغ، (جهانگیری) (ناظم الاطباء)، نعیب، قارقار:
ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ
کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ و کاغ کاغ،
عسجدی،
شد ز لون مختلف چون خانه صباغ باغ
زاغ بیرون شد ز باغ و ماند اندر کاغ کاغ،
برهان الدین بزاز (از جهانگیری)،
کاغ کاغ و نعرۀ زاغ سیاه
دائماً باشدبدنیا عمرخواه،
مولوی (مثنوی ج 5 ص 150)،
، آواز زاغ، (جهانگیری) (برهان) (آنندراج)، حکایت صوت مرغابی و امثال آن، رجوع به کاغ شود
لغت نامه دهخدا
بانگ سگ، هفهف، هافهاف، عوعو، وغوغ، وعوع، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُ اُ)
آوازی که در گلو بگردد در وقت غرغره کردن و مانند آن. (آنندراج). آوازی که در گلو از قرقره کردن پدید آید. (ناظم الاطباء) :
بود تکرار نیت در وضویت
کشی در آب تا صد بار رویت
کنی از غسل تا خود را نمازی
نوای اغ اغ را کوک سازی.
ملافوقی یزدی (از آنندراج).
رجوع به اغ شود
لغت نامه دهخدا
(غِ)
از ’تاغ’ و ’ستان’ جایی که درخت تاغ درآنجا بسیار باشد. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واغ واغ
تصویر واغ واغ
بانگ سگ هاف هاف عوعو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاغ کاغ
تصویر کاغ کاغ
بانگ کلاغ، آواز کلاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاغ طاغ
تصویر طاغ طاغ
پارسی است تاغ تاغ تغ تغ آواز نعل درشت، آواز کوفتن پتک و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تای تای
تصویر تای تای
رشته رشته، نخ نخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار تار
تصویر تار تار
ریزه ریزه پاره پاره ذره ذره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب تاب
تصویر تاب تاب
پرتو افکن، نور افشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاپ تاپ
تصویر تاپ تاپ
آواز زدن کف دست بر متکایا بالشت یا بر پشت کسی و مانندآ ن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تام تام
تصویر تام تام
نوعی از آلات موسیقی ضربی است که منشا آن از چین است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاپ تاپ
تصویر تاپ تاپ
((اِصت. اِمر.))
صدای زدن کف دست به متکا یا بالشت یا بر پشت کسی و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
از اصوات
فرهنگ گویش مازندرانی
گرم گرم
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای تیر و تفنگ و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی